عشق بازی با خدا

حرف دل با خدا

عشق بازی با خدا

حرف دل با خدا

 

 با همه لحن خوش آوانیم

دربه در کوچه ی تنهاییم

ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر

نغمه ی تو از همه پور شورتر

کاش که این فاصله رو کم کنی

محنت این قافله رو کم کنی

کاش که همسایه ی ما می شدی

مایه ی آسایه ی ما می شدی

هر که به دیدار تو نائل شود

یک شب حلال مسائل شود

دوش مرا حال خوشی دست داد

سینه ی ما را اتشی دست داد

نام تو بردم لبم آتش گرفت

شعله به دامان سیاوش گرفت

نام تو آرامه ی جان من است

نامه ی  تو خط امان من است

ای نگهت خاستگه آفتاب

بر من ظلمت زده یک شب بتاب

پرده بر انداز ز چشم ترم

تا بتوانم به رخت بنگرم

ای نفست یارو مدد کار ما

کی و کجا وعده ی دیدار ما ؟

دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد

به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد

به مکه آمدم ای عشق تا تو را بینم

تویی که نقطه ی عطفی به اوج آئینم

کدام گوشه ی مشعر؟ کدام کنج منا؟

به شوق وصل تو در انتظار بنشینم

روا مباد که بر بنده ات نظر نکنی

روا مباد که ارباب جز تو بگزینم ...

 

 

نه بسته ام به کس دل

 

نه بسته کس به من دل

 

چو تخته پاره بر موج

 

 رها رها رها من ....

 

 

 

اِلهی وَرَبی مَن لی غَیرُک

 

 

اَسئَلُهُ کَشفَ ضُرّی

 

 

 

ای خدا و ای پروردگارم جز تو که

 

 

 را دارم تا از اودرخواست کنم که غم و

 

 

 رنجم را بر طرف سازد